0.5a



خب این اولین پستیه که میخوام بذارم چند سال بعد احتمالا به این چیزا که اینجا نوشتم میخندم 

در کل چند هفتس (یه ماه !!!) که اون نیمای بی خیالی که هیچی فکرشو درگیر نکنه و کاراشو پیش ببره نیستم . شاید زیادم بد نیس شاید باید همچین مقطعی رو میگذروندم . واقغیتش الان یه ذره بهتر از قبلم ولی کامبک از نات کامپیلیتت یت ! البته واقعا اونقدرا نترکیدما و هنوزم از خیلیا که میشناسم حالم بهتره ولی این اتفاق برای منی که تا حالا اینجوری نبودم یکم سخت بود کاملا هم معلومه : شب نخوابیدنا زیاد سیگار کشیدنا چیزی نیست که از خودم انتظار داشته باشم ولی هنوزم سعی میکنم منطقمو حفظ کنم هنوزم برای کارام برنامه داشته باشم و این خیلی خوبه . هر چند مثل قبل نیست. راستش من همیشه منطقی بودم تا احساسی. شایدم احساساتمو دوست داشتم پشت منطقم قایم کنم ولی الان این کار خیلی برام راحت نیست نمیدونم خوبه یا بد.

در نهایت. اون نیمایی که همیشه به بقیه کمک میکرد الان باید یاد بگیره به خودش  کمک کنه باید یاد بگیره نمیتونه همیشه کنترل اوضاع رو دستش بگیره باید یادبگیره همه آدم خفنای دنیا باختن شکست خوردن  و احتمالا تا وقتی این اتفاقا براشون نیوفتاده بود پوست کلفت نشده بودن. ومن نمیذارم این چیزا منو از مسیرم دور کنه سرعتمو کم میکنه بعضی وقتا ناامیدم میکنه ولی من راهمو ادامه میدم و اگه حتی آرومم برم میدونم اون چیزی که از خودم میخوام منتظرمه ! (دیس به رهاد آذرمهر)


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


خب امروز یه بحثی تو گروه دانشگاه شد در مورد اتفاقای اخیر. نگین بحثو راه انداخت و من اولش قرار بود شرکت کنم من! ولی وقتی بحث شروع شد هیچی نگفتم و لال شدم 

تو بحث قبلا خیلی شرکت کردم خیلی جاها حرفمو داد زدم و نترسیدم طرف کیه ولی اینجا و امروز با این که اینقدر عصبی بودم هیچی نگفتم نمیدونم چه حسی اومد و نداشت اینکارو انجام بدم خودم احساس میکنم و میدونم ترس نبود. ولی هر چه که بود تو ذهن بقیه ضعیف و ترسو و محافظ کار به نطر میرسم 

احساس کردم خیلیا رو ناامید کردم. که پشتشون به من گرم بود دوستامو ناامید کردم مامانمو و بابامو که بهم یاد دادن همیشه حرفمو بزنم. عمو یوسفمو شوهر خاله عزیزم که برام مثل یه دوست بود و مامان اقدسمو  اینا همشون تو یه دوره ای از زندگیشون حرفشونو زدن که براشون خوب تموم نشده و من هنوز نمیدونم چرا لال شدم و فقط نگا کردم چقدر رقت انگیز و وقیح بودم اون لحظه کاش میشد زمانو به عقب برگردوند

من حرفمو ازین به بعد بخاطر استدلال‌های ابلهانه تو خودم نگه نمیدارم نمی‌ذارم کسی ازم ناامید شه چند تا قول به خودم دادم تا شخصیتم اون چیزی که میخوام بشه باید بتونم به قولام عمل کنم و گرنه خودم از خودم ناامید میشم 


اینجارو یادم رفته بود. خوب بود که یادم رفته بود. میتونم چال کنم ناراحتیما. 

چند روز پیش 25 فروردین تولد یکی بود که خیلی دوسش دارم هیچی ازش یادم نمیاد و دیگه ندارمش اون روز خودمو تو اتاق حبس کردم.کاش بود و بهش قول میدادم همیشه کنارش باشم چون میدونم میموند 

خیلی بده نمیدونم تو 23 سالگیش چه شکلی می‌بود. هیچ تصوری ندارم ولی اینقدر این قضیه برام عقده شده که حتی از الان خودم میدونم نمیخوام فقط یه بچه داشته باشم. بگذریم 

دلم میخواد رابطتمو با همه کم کنم نمیشه! این کارم نمیکنم سعیم کردم ولی وقتی یکی یه کاری باهام داره صدام میکنه همه چی یادم میره از بچگی همبن بودم(فیلمش هست که من قهرم ولی وقتی مامانم صدام میکنه با حالتی که همه چی تو 30 ثانیه یادم رفته میگم بله مامان جون)  هنوزم همینم ماکسیمم تایمی که میتونم از یکی ناراحت باشم نصف روزه اونم اگه خیلی ریده باشع طرف آدما میان و میرن هیچ چیز همیشگی نیست ولی میدونم دلشون برام یه روزی بالاخره تنگ میشه و منم همینطور / بیشتر از چیزی که فک میکنن برام ارزش دارن کاش بتونم دونه دونه کارایی که براشون کردم و حاضرم بکنم بنویسم بفرستم تا به بعضیاشون یادآوری بشه . برای هیچکس کم نذاشتم نمیگم اشتباه نکردم  ولی همه زورمو زدم همه تلاشمو کردم که آدمی باشم که حال طرفو خوب میکنه تو هر شرایط روحی جسمی مالی حتی جوی

 

من امل تشریف دارم یا فداکار یا کصخل یا هر چی همینم. این جوری بزرگ  شدم و ازون چیزاست که نمیتونم عوضش کنم.  

 

تو سال جدید کمتر غر میزنم. کمتر گیر میدم صبور تر از قبلم خیلی صبور تر. بیشتر به فکر بقیه ام بیشتر خودمو میتونم کنترل کنم دارم بزرگ میشم  

ترسام هنوز هموناست. همون ترس از آینده خودم وقتی به آینده به صورت بدش نگاه میکنم تنم میلرزه وقتی اون اتفاق بیفته دیگه هیچکسم نمیشه مقصر کرد حتی اگه واقعا باشه.  

میترسم از روزی که برای عزیزانم فراموش شده باشم. من برای کسایی که برام مهمن واقعا هر سختیی رو تحمل میکنم و اصلا اغراق نمیکنم اصلا. و بدترین کاری که میتونن با من کنن اینه که فراموشم کنن یا حتی دور شن از من و اونموقع منو میتونن داغون کنن. که بعد از اینهمه انرژی که بذارم یهو حذف شم و من میدونم این اتفاق به شکلای مختلف برای تک تک این افراد میفته به جز خانوادم  برای همین میگفتم کاش کم کردن ارتباط برام راحت بود. کاش همه حرفام فریک بود حقیقت محضه نمیتونم جلوشو بگیرم فقط اونموقع امیدوارم بتونم صبور باشم یا اینکه ارتباطمو کم کنم جز این دوتا هیچ راه حلی ندارم.  

.   

وقتی منطقی نگاه میکنی میبینی چقدر میتونه تلخ باشه همه چی.  

ولیییی. خب بسه چص ناله میدونم آینده چیه به موقع باهاش رودررو میشم دوباره این فکرارو میکنم ولی سریع میام بیرون خواسنم بنویسم و ناراحت نیستم ازینکه نوشتم. حالم این بود اونموقع وووو بدرود 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها